با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
* ازدواح مفرح: مردي که از يکنواختي زندگي با همسر اولش خسته شده است، براي تفريح زن ديگري بگيرد.
* ازدواج موجه: چرا مردي که زن اولش بچه دار نمي شود يا بيماري دارد، به بهانه هاي واهي مثل مردانگي و انسانيت و تن دادن به قسمت و صبر در امتحان الهي، به پاي او بماند؟ موجه است که در اين هنگام هرچه زودتر براي ازدواج بعدي اش اقدام کند.
* ازدواج متمم: مرد ببيند چه صفات زنانه اي را دوست داشته که زن اولش ندارد. بعد زني بگيرد که آن ...
از"کامنتی" مست ومجنون می شویم چون که "ماوسم" دربلاگستان سُرید
چون به "لاو" آمد، سیم یو اس بی بُرید
چون که "سرچ انجین" به این حالت رسید
هم "مانیتور" زد جرقه، هم که "هارد دیسکم" پرید
کرم "نت" گردی به جان توصفاست
عشق "اینترنت" زاسرارخداست
گرنمایی این "مِسِیجَم" را "دیلیت"
"هاردِ" من "هَنگ" می کنه می شه یه پیت
ما همه شیریم لیک شیر"ویرچوال"
درخیال هی می زنیم ما توی خال
صدهزارامضا "پتیشن" می کنیم
پیشِ خود ول ازقفس "پِِن" می کنیم
از"کامنتی" تلخ ودل خون می شویم
یک "کامنتی"می کند مارا مچل
یا که "ای میلی" بَرَد سوی هچل
درسه جِلتَم (!) اسم من باشد جواد
توی "چت روم" می روم درجلد تاد
او که "آی دی اش" بود بانو ملوس
اسم او شاید بود صغرا عبوس
خوبی دنیای اینترنت ببین
اشرفِ کوری شود یک مه جبین
هم علی موشی شود یک نرٌه شیر
هم تقی خنگه شود دانای پیر
آتش است این منقل اینترنتی
هم زغالش خوب وهم عشق چتی
هرکه ازاین عادت نیکو جداست
شایداوراگربگویی: نیم عمرت برفناست
گفتم: ظهر شده، هنوز بساط كار خود را پهن نكرده اي؟ بني آدم نصف روز خود را بي تو گذرانده اند...
شيطان گفت: خود را بازنشسته كرده ام. پيش از موعد!
گفتم: به راه عدل و انصاف بازگشته اي يا سنگ بندگي خدا به سينه مي زني؟
شيطان گفت: من ديگر آن شيطان تواناي سابق نيستم. ديدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهاني انجام ميدادم، روزانه به صدها دسيسه آشكارا انجام ميدهند. اينان را به شيطان چه نياز است؟
شيطان در حالي كه بساط خود را برميچيد تا در كناري آرام بخوابد، زير لب گفت: آن روز كه خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده كن، نميدانستم كه نسل او در زشتي و دروغ و خيانت، تا كجا ميتواند فرا رود، و گرنه در برابر آدم به سجده مي رفتم و ميگفتم كه : همانا تو خود پدر مني.
يك روز دو تا آباداني واسه هم خالي مي بستند . اولي ميگه : ما يه كوه كنار خونه مون داريم كه هر وقت مي گيم حميد . دو سه بار ميگه حميد.... حميد.... حميد....
دومي ميگه : اين كه چيزي نيست . ما يه كوه داريم كنار خونه مون كه هر وقت مي گيم حميد . ميگه : كدوم حميد؟
يك تهراني داشت براي يك آباداني لاف ميزد و ميگفت : من يك سگ دارم وقتي ميخواد بياد تو خونه در ميزنه!